ارسال مبحث جديد پاسخ به مبحث  [ 9 پست ] 
نويسنده پيغام
 موضوع پست: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 8:44 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

 


شهید رضا غلامحسینی در تاریخ چهارم فروردین‌ماه سال 1351 در میلاجرد از توابع شهرستان کمیجان چشم به جهان گشود. تحصیل مقطع ابتدایی و راهنمایی خود را در زادگاهش ادامه داد و از نوجوانی اهل مطالعه بود و اکثر اوقات به مطالعه کتب غیر درسی می‌پرداخت. وی در انجام تکالیف دینی خود از جمله، نماز بسیار کوشا بود و همیشه اعمال دینی خود را به جا می‌آورد. رضا از دوران نوجوانی در فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرد و در برنامه‌های پایگاه بسیج حضوری منظم و مؤثر داشت.


او در سال پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با ورود به پانزده‌سالگی پس از گذراندن دوره آموزشی و جلب رضایت پدر و مادرش در تاریخ سی‌ام دی‌ماه سال 1366 به کربلای جنوب اعزام و پس از دو ماه حضور در جبهه، در بیست ‌و سوم اسفندماه سال 1366 در منطقه خرمال عراق در حین عملیات والفجر 10 به اثر اصابت ترکش به ناحیه سرش به درجه رفیع شهادت نائل شد و با قلبی سرشار از عشق و محبت به امام(قدس سره) و اسلام و لقاءالله به دیدار محبوب خویش شتافت. پیکر بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) را در زادگاهش به خاک سپردند.


 










نام و نام خانوادگی : رضا غلامحسینی


نام پدر: حاج سبزعلی


تاریخ تولد: 1351


محل تولد : میلاجرد


عضویت : بسیجی


محل شهادت : عملیات بدر


تاریخ شهادت : 1366/12/6


محل دفن : میلاجرد


alt

شهدای میلاجرد


میلاجرد


شهید رضا غلامحسینی / شهدای میلاجرد


 


شهید رضا غلامحسینی / شهدای میلاجرد



شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 8:56 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

 


شهید رضا غلامحسینی / شهدای میلاجرد


رضا غلامحسینی با توجه به سن کم از 10 سالگی در پایگاه مقاومت میلاجرد حضور مستمر داشت ، برادر بزرگتر وی نیز در جبهه بود ، رضا اصرار زیادی جهت اعزام به جبهه داشت تا اینکه وقتی برادرش به مرخصی آمد رصت را غنیمت شمرد و اعزام شد و فردی آرام ، متین وسربزیر و با وقار بود رفتارش سن 15 ساله وی را مانند فردی بزرگ نشان می داد.


کتابخانهای در منزل پدرش موجود است که به سفارش خود شهید  کلیه کتابهای شهید از اول ابتدایی تا پایان تحصیلاتش (دوم راهنمایی) درآن نگه داری می شود به اضافه جا نمازی که سر لحظه شهادت که به خون پاکش آغشته شده و لوازم شخصی ایشان در آن نگه داری می شود وی در همان اعزام اول شهیئد شد


روحش شاد یادش گرامی باد




شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:04 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

شرح فراق شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی




شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی



شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:15 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

هو الباقی

((وصيتنامه رضا غلامحسينی ))

((ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاعند ربهم يرزقون ))

گمان مبريد کسانيکه در راه خدا کشته میشوند مرده اند بلکه زنده اند و پيش خدای خود روزی می خورند (قرآن کریم) با سلام و درود خدمت حضرت خاتم الانبيا محمد مصطفی و با سلام به محضر حضرت امام زمان و نايب بزرگوارش حضرت آیت ا... امام خمینی (ره) ،با سلام خدمت حضرت سیداشهدا سرورآزادگان حسين ابن علی آموزگار انسان ساز آموزگار رزمندگان پرتوان اسلام آموزگار آن عزیزانیکه می روند تا راه را بر عاشقان دلسوخته حسین باز کنندمی روند تا اسلام و انقلاب اسلامی ایران را سرفراز نمایند و با ریختن خونشان درخت اسلام را آبیاری کنند خدا این فرزندان غیور اسلام را در راه رسیدن به اهدافشان موفق و موييد بفرماو به خانواده های محترم شهدا صبر و اجر عنایت بفرما و به امام بزرگوار طول عمر به اندازه عمر آفتاب عنایت فرما آمین یا رب العالمین . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی ظهور مهدی خمینی را نگهدار .

چند کلامی وصیت دارم برای پدر و مادرم و برادرانم و برای دوستانم ، پدر عزیزم سلام بعد از عرض سلام ،سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم پدر جان می دانم که زحمتهای خیلی خیلی کشیده ای ومرا بزرگ کرده ای با بزرگی و مهربانی خودتان مرا ببخشید که نتوانستم در آینده عصای دست تو باشم همچین پدری که دارم افتخار میکنم که مرا به جوانی رساندی و راهی جبهه نمود. امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی زحمتهای تو را بمن ببخشد و سلام ای مادر غمخوار امیدوارم که همیشه در کارهای خود موفق و پایدار باشی و امیدوارم که حالتان خوب باشد ما در جان زحمتهای زیادی و رنجهای زیادی برای من کشیده ای تا مرا به این سن وسال رسانده ای چگونه زحمتهای تو را جبران کنم. چگونه از تو بخشش و حلالیت طلبم ببخش و حلالم کن تا گنهکار و رو سیاه از این دنیا سفر نکنم. و برادران عزیزم و مهربانم از خواهشی که دارم با خواندن درسهای خودتان در جامعه الگویی باشید که برای انقلاب اسلامی خدمت گذار خوبی باشید و ای براردانم سلاح گرم من را برزمین ننمایید تا که دشمن سو استفاده کند و ای خواهران دلسوزم امیدوارم که در زندگیتان موفق و پایدار باشید و همیشه در سایه ایزد خداوند متعال قرار بگیرید و خواهرانم حجاب تان را نگه دارید که حجاب شما از خون سرخ من کوبنده تر است و ای دوستان گرامی می دانم که من از میان شما ها جدا شده ام و جای من در بین شما ها خالی است امیدوارم که راه من و همه شهیدان را که به حسین ابن علی (ع) به هم پیوسته اند . شما ها هم ادامه دهید و ای دوستان گرامی من هر چه از من بدی و کارهای خلافی را دیده اید به بزرگی خودتان مرا ببخشید ومن را حلال کنید انشاا...

(((رفیقان می روند نوبت به نوبت خوشا آنروز که نوبت به من آید)))

و ای پدر و مادر عزیز و مهربانم آمدن ما به این مکان مقدس هدایت خداوند بود که بر ما نصیب کرد چون عشق خمینی بود بسر زد راهی جبهه شدم و راه مقدس را پیدا کردم این راه مقدس راهی استکه سرور شهیدان سیدالشهداء قدم برداشته پدر عزیزم و مادر گرامی آرزوی گرفتن جشن عروسی برمن جشن شهادت گشت و شما پدر و مادر گرامی افتخار برای این جشن کنید که در روز قیامت در بین خانواده های شهدا قرار می گیرند.وپدر و مادر عزیزم اگر جنازه خونین من به دستتان رسید افتخار کنیدکه جنازه خونین فرزندتان را یافته اید ،وپدر و مادر م برای من گریه نکنید والسلام.

خداحافظ پدر و مادرم (دیدارشما با من در بهشت انشاءا...)

شعار

تا آخرین قطره خونم راهتان را ادامه خواهم داد ای شهید.


وصیت نامه شهید رضا غلامحسینی


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:42 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

او یک فرشته بود


شهید رضا غلامحسینی


راوی : عباس آقامحمدی فرزند عابدین


با اين شهيد بزرگوار(رضا غلامحسینی) بنده در سال 1365 مقطع پنجم ابتدايي واقع در مدرسه ملا فتحعلي اراكي ميلاجرد هم كلاس بوديم. همان سال كه بحبوحه جنگ تحميلي بود و كشور در آتش آن مي سوخت پيشنهاد اعزام به جبهه از سوي او داده شد. بنده بدليل صغر سن و احتمال عدم پذيرش مردد بودم. اتفاقاً صبح روز بعد از پيشنهاد ، متوجه ثبت نام و تكميل فرم اعزام شهيد شدم. بخاطر رغبت و رضايتي كه در دلم احساس مي كردم بدون اطلاع و هماهنگي با خانواده به اتفاق اين شهيد به سپاه ميلاجرد كه در مكان فعلي ساختمان پست استقرار داشت رجوع كرديم. با اصرار و درخواست هاي مكرر من و با بذل محبت يكي از آشنايان موفق به انجام مراحل اعزام شدم. همان روز من و شهيد با استفاده از يك دستگاه ميني بوس خود را به اراك رسانديم. در سپاه اراك شهيد را كه چندين سال از من بزرگتر بودند پذيرش كرده ولي از اجابت درخواست حقير امتناع نمودند. علاقه فراوان به حضور در جبهه اميد مرا به تلاش و در نهايت همراهي با كاروان رزمندگان مضاعف ساخت. به هر طريقي كه بود خود را در جعبه اتوبوس جايي كه از وسايل و كيف هاي رزمندگان انباشته شده بود جاي دادم و به اين صورت در پادگان دوكوهه اهواز محل استقرار لشگر 17 علي بن ابيطالب با اين شهيد والامقام همراه شدم.


اما خاطراتي زيبا از شهيد كه هميشه ايام در صفحه دلم جاي خاص خود را خواهد داشت:


ايشان به خواندن نماز شب مداومت داشتند بعضاً در خلوت شب بدون اينكه ديگران متوجه شوند پوتين رزمندگان را واكس زده ، لباسهايشان را شستشو داده و خشك مي كردند. انساني بي نهايت بخشنده و ايثارگر بودند . هميشه در صدد راحتي و تأمين آسايش ديگر رزمندگان بر مي آمدند. مثلاً يادم هست جاهاي نمور و مرطوب آسايشگاه را براي استراحت انتخاب مي كردند و يا به هنگام صرف غذا و نوشيدني تا از خوردن هم رزمان اطمينان نمي يافتند رغبتي به غذا نشان نمي دادند.


*اين شهيد جليل القدر هميشه آرزوي شهادت را با خود به همراه داشت. به هنگام شهادت كه در منطقه خرمال جنوب و در جريان عمليات بدر بر اثر اصابت تير به ناحيه قلب اتفاق افتاد. از طرف پشت بدن نقش زمين گشت در همين اثنا مرا صدا كرد و در حاليكه لبخند بر لبانش جلوه مي كرد گفت: «من كه به آرزويم رسيدم، شما هم دعا كن كه به آرزويت برسي». ذكر اين نكته مهم در باب شهادت او جالب مي آيد و آن اينكه در جيب سمت چپ پيراهن رزم او هميشه يك جلد قرآن كوچك قرار داشت و جان سوزتر ذكر اين مطلب است تير عدو از بين آن عبور كرد و قلب مالامال از عشق و دلدادگي او را شكافت.


*در مناطق جنوب كه بوديم شهيد روزي به من كه در حال باز كردن درب كنسرو بودم پيشنهاد دادند عكس يادگاري بگيريم. امكان اين كار وجود ندارد پاسخي بود كه از زبان من جاري شد. شهيد فرمودند: شما زحمت باز كردن درب كنسرو مرا متقبل شويد تا عكاس را همراه سازم. با گذشت لحظاتي چند برگشت و گفت : «عكاس به شهادت رسيد. اي دوست دعا كن كه من نيز به آرزوي ديرينه ام برسم». آنچه دلم را مي سوزاند اينكه هيچگاه توفيق گرفتن عكس و تصاوير يادگاري برايمان حاصل نشد.


 


*خاطره شيرين ديگري كه به يادم مي آيد اينكه در مناطق عملياتي جنوب از دوستانمان يكي كه اهليت شهرستان بهار همدان را داشت لباس خود را از ناحيه دست ، ساق پا و گردن با استفاده از نخ مسدودمي كرد تا به زعم خويش حشرات و خزندگان سمي چون مار و عقرب توانايي نفوذ و دسترسي به بدن را نداشته باشند. شهيد با زباني لطيف و طبعي جذاب مي گفت: اي مرد خدا از چه مي هراسي. چه گونه است با وجود انفجار اين همه تركش خمپاره و گلوله توپ ترس به خود راه نمي دهي ولي ترس از گزيده شدن تو را اين گونه مضطرب ساخته است . آن عزيز در جواب اظهار مي داشت حاضرم بر اثر اصابت گلوله تكه و پاره شوم ولي مورد گزش اين جانوران موذي قرار نگيرم. اين تجربه تلخ را بر تن پدرم ديده و به درد و عذاب طاقت فرساي آن آگاهي دارم.


*روزي از روزهاي جنگ يك چتر منور كه از سوي دشمن به هوا خاست در ميان ميدان مين سقوط كرد. شهيد درصدد دسترسي به آن بر آمد. با اينكه فرمانده او را از اين خطربه شدت بر حذر مي داشت و احتمال كشته شدن را گوشزد مي كرد در جواب گفت: بنده تك تيرندازم و مي دانم از كجا و كدام محور بروم. در نهايت موفق به آوردن چتر شدند و شنيدني تر اينكه آن را به فرمانده تقديم نمود.


*در ايام تحصيل معلمي اميني نام داشتيم. شهيد از او مرتباً علل تبعيد امام(ره) را جويا مي شد. با وجود شرح فراوان معلم كه درس تاريخ مي آموخت قانع نمي شد. در رابطه با امام(ره) اعتقاد راسخ و استواري داشت. به دوستان و آشنايان تأكيد مي كرد پس از شهادت ما دفاع و پشتيباني از امام و راه او را به بوته فراموشي نسپاريد. يادم هست فردي از او دليل عضويت در بسيج را پرسيد ، در جواب اظهار داشتند امام امت كسيست كه مي فرمايد: «اي كاش من يك بسيجي بودم» آيا دليلي روشن تر و عقلاني تر از اين مي خواهي؟" در يك تركيب كوچك در وصف شهيد مي توانم بگويم "او يك فرشته بود."


منبع : کتاب سرداران سپاه عشق (حسین غلامحسینی - مسعود آریانا)


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:43 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

شهید رضا غلامحسینی


بسمه تعالی


زندگی نامه ی شهید  رضا غلامحسینی


شهید رضا غلامحسینی در تاریخ 4/1/1351در شهر میلاجرد یکی از توابع استان مرکزی چشم به جهان گشود .شهید تحصیل مقطع ابتدایی خودرا در زادگاه خود میلاجرد آغاز نمود وپس از دوران ابتدایی ،تحصیلات خود را در مقطع راهنمایی ادامه داد. شهید از همان دوران کودکی تحصیل را بسیار دوست داشتند وهمان طور که خانواده ی ایشان می گویند اهل مطالعه بودند واکثر اوقات بعد از انجام کار ها وکمک کردن به پدر ومادر خویش،کتب غیر درسی را مطالعه می کردند همچنین ایشان درمکتب خانه که سواد قرآنی را تدریس میکردند شرکت کرده وقرآن را نیز به طور کامل فراگرفت بودند و بسیار به قرائت قرآن علاقه داشتند وتلاوت می کردند وآن را مایه ی آرامش دل وجان می دانستند


از خصوصیات دیگر شهید این بودکه ایشان در انجام تکالیف دینی خود از جمله نمازبسیار کوشا بودند ووهمیشه اعمال دینی خود را به جا می آوردند ودر عزاداری ائمه ی اطهار هیچ گاه سستی نمی کردندوهمیشه پیشگام بودند . شهید دارای اخلاقی پسند یده با پدر ومادر خویش بودند وهمان طور که مادر ایشان می گویند شهید همیشه از همان دوران کودکی ،وقتی که از مدرسه می آمدند بلافاصله در کارها به من کمک می کردند وبعد هم به کمک پدر خویش در کارهای دامداری وکشاوزی می رفتند . شهید از همان دوران نوجوانی در فعالیت های اجتماعی شرکت می کردند درهمکاری وانجامفعالیت ها ی انقلابی که درپایگاه بسیج حزب الله در میلاجرد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شده بود حضور بسیار فعال داشت . در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با این که ایشان سن کمی داشتند اما خود را آماده ی نبرد کردند وپس از گذراندن دوره ی آموزشی وجلب رضایت پدر ومادر در تاریخ 30/10/1366به کربلای جنوب اعزام شدند وسرانجام در تاریخ 26/12/1360عملیاتی جنوب به دلیل برخورد ترکش به ناحیه ی سر به


درجه ی رفیع شهادت نائل شدند و با قلبی شرشار از عشق ومحبت به امام واسلام ولقاء الله به دیدار محبوب خویش شتافتند .


 

 

روحش شاد وراهش پر رهرو باد .


رفتي ازخانمان جداگشتي *** فاني شاه كربلا گشتي


درجواني زعشق بگذشتي *** صاحب شوكت و بقاگشتي


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:46 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد



شهید رضا غلامحسینی




راوی مادر شهید :


تاريخ شهادت او در دومين روز عيد نوروز اتفاق افتاد . بخاطر همين در سالهاي اوليه با نزديك شدن به اين ايام غم و حزن عجيبي سراسر وجودم را مي گرفت. در سومين سالگرد شهادت شبي در حاليكه با چهره اي نوراني لباس رزم به تن داشت به خوابم آمد. با ديدنش بي اختيار از صورتش بوسيدم . خطاب به من گفت مادرم بسيار ناراحت بودي آمدم جوياي حالت باشم . غمگين و افسرده مباش. حرفهاي بي شماري بين ما رد و بدل شد. ( اين را هم بگويم تاآن موقع علم به شهادتش نداشتم). در نهايت او را به داخل منزل دعوت كردم . در جواب گفت: به جهت انجام امري بايد بروم. در حين خروج از درب حياط به ناگاه متوجه شهيد بودنش شدم و صداكنان به دنبالش راه افتادم ولي او راه خود را ادامه داد و از صفحه ديدگان غايب شد.


شعر شهيد رضا غلامحسيني


او يك فرشته بود و گل لاله زار بود *** از اشتياق وصل چه بي اختيار بود


آن دم كه او به جنت اعلي سفر نمود *** روز دومز فصل گل و نو بهار بود


اندر خط امام و گرفتار خال او *** در راه وصل قاعد خود جانثار بود


بر مادر شكسته دل و بي قرار خود *** با گفته هاي نغز و سكوتش قرار بود


او رفت و قلب زار مرا آتشين نكرد *** آري ، شهادت پسرم افتخار بود


*چندي پيش فردي را در جوار قبر مطهر شهيد در حاليكه به شدت گريه مي كرد ديدم. حس كنجكاوي مرا به تحقيق واداشت. نزديكتر آمده علت ناراحتي اش را جويا شدم. پاسخ او مرا به ايمان قوي و عمق معرفت و خداشناشي شهيدم سوق داد: «من نماز نمي خواندم در جبهه مرا به اسم غلام دايي خطاب مي كرد. زمزمه دعوت و تشويق او به نماز هنوز هم گوشم را مي نوازد. به هر حال استمرار به امر تشويق مرا با نماز مانوس ساخت.


منبع : کتاب سرداران سپاه عشق (حسین غلامحسینی - مسعود آریانا)




_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 9:48 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

ای کاش پیش تو بودم ای امام


شهید رضا غلامحسینی


راوی مادر شهید :


در ايامي كه دشمنان بر طبل عداوت و جنگ مي كوبيدند ارتباط مستمر و فعال خودبا پايگاه بسيج را حفظ نمود و عضويت در آن را بزرگترين افتخار خود مي دانست.


افكار انقلابي و دلدادگي به امام امت در درياي وجود او موج مي زد. با تماشاي تصاوير امام اين خواسته به عنوان آرزو ذكر دائمي زبانش بود:


"اي كاش در كنار تو بودم اي امام و از وجود نورانيت محافظت مي كردم"


شكوه معرفت:


در روزي از تقويم روزگار كه رب العالمين خوان ضيافت و كرم خويش يعني رمضان را بر مسلمانان عالم گشوده بود و ازبهار عمر شهيد 12 سال نمي گذشت بدون اطلاع او براي خوردن سحري بيدار شديم. با گذشت لحظاتي چند در مقابل ديدگان ما ظاهر در حاليكه آثار خشم بر رخسار او هويدا بود عنوان داشت كه هيچگاه از شما راضي نخواهم بود. در جواب عرضه داشتيمهنوز به سن تكليف نرسيده اي اذيت مي شوي. اين حرفي نبود كه مورد پذيرش او باشد . از آن پس ميهمان دائم سفره سحري ما شد. در همان ايام روزه كه مصادف بود با فصل تابستان و گرماي طاقت فرساي آن به هنگام ظهر همراه پدر خسته و كم رمق از كار زراعت برگشت. با اداي فريضه ظهر ناخواسته در وادي خواب فرو رفت. با وجودي كه ناتواني و مقاومتاو برتحمل سختيرنجش قلبي مرا باعث مي شد، متوجه جست وخيز رگ گردنش شدم كه به راحتي قابل عيان بود. نزديك تر رفته ، دست و پايش را لمس كردم . در شدت تب مي سوخت ، همين بر شدت ناراحتيم افزود . آنچه كه برايم جذابيت داشت استقامت و صبوري او بود كه مي گفت : مادرم ناراحت و غمگين مباش. خداوند را به خاطر ارزاني نعمت سلامت هميشه بايد شاكر بود .روزه داري وانجام فرايض كمترين قدرداني در قبال اين لطف بزرگ اوست. قبل از برنامه افطار نمازش را مي خواند و به تلاوت كتاب خدا مراودت داشت.


اولين مرخصي:


در اولين مرخصي كه از جنگ بازگشت بدون اينكه مرا در جريان ماجرا قرار دهد به شهر اراك رفت. پس از چندي متوجه شدم انداختن تصوير و گرفتن عكس علت سفرش بوده است. از مجموع هشت قطعه عكس كه با خود به همراه آورد دو قطعه را به برادر بزرگ داد و در خصوص قطعات ديگر به او گفته بود: «اينها را به جبهه مي برم تا تحويل متوليان امر دهم مگر نه اين است كه مي بايست براي هر شهيدي در كنار پلاك و اسناد، تصاويري هم موجود باشد». در همين مرخصي كه درصدد بازگشت و مهياي عزيمت دوباره به جبهه بود بنده نگراني خود را از احتمال شهادتش ابراز نمودم پاسخ شهيد چون تيري عمق وجود مرا نشانه گرفت و هستي دنيويم را در وادي حيرت غرقه ساخت. «مادرم يعني مي گويي من لياقت شهادت دارم و شما هم افتخار و سعادت مادر شهيد بودن را خواهي داشت؟ پس توكل و اعتقادات به خدا كجاست؟ عبادات ، مناجات و نمازتان به درگاه حق به چه معناست. مگر نشنيده اي مادرحضرت علي اكبر (ع) ابروان و گيسوان فرزند برومندش را خضاب و به دست خويش روانه ميدان ساخت». حرفهايي از جنس آنچه بيان شد ايمان مرا به روح خدايي و صفاي معنوي شهيد مبدل به باور و اعتقاد ساخت.


منبع : کتاب سرداران سپاه عشق (حسین غلامحسینی - مسعود آریانا)


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
 موضوع پست: Re: شرح فراق شهید رضا غلامحسینی
پستارسال شده در: دوشنبه 10 اردیبهشت 1403, 10:32 am 
مدیر کل تالار
مدیر کل تالار
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت:چهارشنبه 1 دی 1389, 10:09 am
پست ها :
4789 پست
محل سکونت:
تهران
تشکر کرده اید:
11680 مرتبه
تشکر شده:
13209 مرتبه در 2826 پست ها

محل تولد: میلاجرد

شهید رضا غلامحسینی


_________________


بالا
 مشخصات ارسال پيغام خصوصي E-mail  
نمايش پست ها از پيشين:  مرتب سازي بر اساس  
ارسال مبحث جديد پاسخ به مبحث  [ 9 پست ] 


مباحث مرتبط
 مباحث   نويسنده   پاسخ ها   بازديدها   آخرين پست 
موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. شرح فراق شهید ابوالفضل عاشوری

atabaki

7

98

يکشنبه 23 اردیبهشت 1403, 6:23 am

atabaki نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. شرح فراق شهید غلامرضا خان آبادی

atabaki

3

15

سه شنبه 8 خرداد 1403, 4:02 am

atabaki نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. شرح فراق شهید محمود خمارباغی

atabaki

6

60

سه شنبه 18 اردیبهشت 1403, 5:40 am

atabaki نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. شرح فراق شهید غلامرضا جلولی

atabaki

6

31

يکشنبه 6 خرداد 1403, 3:56 am

atabaki نمایش آخرین ارسال

موضوع ناخوانده دیگری در این انجمن موجود نیست. شرح فراق شهید علیجان غریبی

atabaki

6

104

يکشنبه 23 اردیبهشت 1403, 6:13 am

atabaki نمایش آخرین ارسال

 


چه کسي حاضر است ؟

كاربران آنلاين: bing [bot], google [bot]


شما نمي توانيد مبحث جديدي در اين انجمن ايجاد کنيد
شما نمي توانيد به مباحث در اين انجمن پاسخ دهيد
شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن ويرايش کنيد
شما نمي توانيد پست هاي خود را در اين انجمن حذف کنيد

جستجو براي:
انتقال به:  
cron
News News Site map Site map SitemapIndex SitemapIndex RSS Feed RSS Feed Channel list Channel list
MilajerdSoftwareGroup Powered by: M.S.G | base on: phpbb 3.0.12 | Persian translator: Maghsad
phpBB SEO