روزي كه احتمالاً كسي چيزي را به دست ميآورد و من دلم ميخواهد داشته باشم، اما نميتوانم، كوشش ميكنم این موضوع را اثبات کنم که موضوع موردنظر یا تلاش کسی که به دنبال آن رفته، بيهوده است. انكار نوعي چشم بستن روي واقعيت است.
روزي كه انکار در دوران کودكي تبدیل به یکی از مكانيزمهاي دفاعيام شد، هنگامی که به بزرگسالي رسیدم در انجام این کار استاد و ماهر میشوم. به همین خاطر وقتي با واقعيتهاي تلخ و سخت زندگي روبه رو ميشوم، دست به انكار ميزنم.
يعني من قبول نميكنم معتادم. اين درد چيزي نيست، اصلاً دكتر نميروم. دكترها چيزي نميدانند و ...
وقتي در مسير انكار هستم اين مكانيزمهاي دفاعي كار دست من ميدهد. در حالي كه از زندگي رنج ميبرم، بيزارم، خشمگين و غمگينم، ولي حاضر نيستم قبول كنم اين مسایل و مشكلات را دارم و میتوان براي آن كاري كرد.
بنابراين موضوع را انكار ميكنم. مي گويم من مشکلی ندارم. مگر بقيه چه كار ميكنند يا احتمالاً ميگويم چه فايدهاي دارد. اينها كه موفق شدهاند همه حقه بازند. با به کارگیری اين مكانيزم امکان توجيه و بهانهگیری و ایجاد شرايطي را فراهم ميآورم تا به واسطه آن كاري انجام ندهم.
به دليل خيال پردازي خاصي كه داريم و آسيبهایي که در كودكي خوردهايم و اينكه ياد نگرفتهايم در موقعيتهاي مختلف و متفاوت هر اندازه كه سخت و تلخ است، چگونگي برخورد با آنها را ياد بگيرم. اول ببينم و درك درستي از واقعيت داشته باشم و صادقانه بگويم اين واقعيت را دوست ندارم و يا حتي به دنبال برطرف كردنش نميروم.
با انكار مي گويم عيبي ندارد، مشكلي نيست و با اين مكانيزم در تمام زمينههاي زندگي اجتماعي، زناشويي، احساسي، عاطفي، واقعيت و حقيقت را انكار ميكنم و فكر ميكنم اگر چشمانم را ببندم هيچ چيز وجود نخواهد داشت.
همه اينها به خاطر اين است كه خودمان در فضا و يا منطقه امن قرار بدهيم.
ما خيلي تمايل داريم از هر چيزي كه دردمان مي آورد و ناراحتمان مي كند، دوري و اجتناب كنيم و در مقابل به طرف مسایل، فكرها و اعمالي برويم كه به ما لذت مي دهند. ما به دنبال راحتي، آرامش و ثبات هستيم. همه اينها به خاطر اين است كه امنيت به دست بياوريم، اما بر اثرناآگاهي، حال و روزمان بدتر شده است.
حال مي خواهيم نگاهي به اين موضوع داشته باشيم و ببينيم انکار در اين قسمت چگونه كار مي كند و حتي جلوي موفقيت و رشد ما را مي گيرد و باعث آسيب رساندن به خودمان مي شويم.
ما كارهايي مي كنيم كه به امنيت برسيم، ولي در مقابل برعكس آن را به دست میآوریم. همانند عقب انداختن كاركرد قدمها، چكاب دندانها، خريد وسیلهای كه برايمان خيلي لازم است را عقب مي اندازيم. اين عقب انداختن در واقع براي اين است كه ما مي خواهيم امنيت را به دست بياوريم.
مي خواهيم از درد چكاپ دندان يا از درد پرداخت پولي كه براي خريد لازم است شايد ناآگاهانه فرار كنيم. فكر مي كنيم اگر آن راعقب بیندازيم، روزي ممكن است اصلا نخريمش يا اصلا از دستش خلاص شويم و انجامش ندهيم و از اين ناملايمتي يا از فشاري كه به ما مي آيد، رها شويم.
فشار همان درد است اما با حجم كمتر. هر چيزي كه به ما يك مقدار تشويش و التهاب مي دهد وعصباني یا غمگينمان مي كند، هر احساسي كه به ما فشار روحي مي آورد، از آن دوري مي كنيم و سعي داريم آن را كنار بگذاريم.
مواردی كه خيلي به ما فشار مي آورد، مسایلی است كه يا ناشناختهاند يا قبلا آنها را شناختهايم و مي دانيم كه دردآور، تلخ و ترسناکند و تجربه بد اضطراب آور و ترسناكي از آنها داشتهايم. پس حالا به دنبال خطر کردن نمیرویم تا دوباره آن را تجربه كنيم. مبادا دوباره آن خاطرات، زخمها، آزار و اذيتها، ترس و آن فشارها به ما وارد شود.
پس ريسك نكردن براي نگه داشتن امنيت است، اما در واقع چه اتفاقی میافتد، وقتي ريسك نمي كنيم؟
اعتماد و شهامتي را كه در قدم هاي قبلي به دست آوردهايم را انجام نمي دهيم و با اين عمل رشد شهامت و اعتماد را متوقف مي كنيم. در نتيجه بهبودي و شفا هم پيدا نمي كنيم. ممكن است خودمان را در نقطه امني نگه داريم، اما به هدف نمي رسيم.
اين محدود كردن، بعد از مدتي فشار مي آورد. چون خيلي وقتها ما زندگي خودمان را با افراد ديگري مي سنجيم كه در سن و موقعیت و محيط ما هستند و معنا پيدا مي كنيم، اما وقتي كه در اين محدوديتها خودمان را نگه مي داريم، بقيه اشخاص مسایل ديگري را تجربه مي كنند. از ما جلو مي زنند و بعد از مدتي اين محدوديتها به فرد فشار مي آورد و حال ما خراب مي شود.
يعني ابتدا ببه خاطر ترسهايمان خودمان را باز نكردهايم و براي آن كاري انجام نداديم و خود را محدود كرديم. از ترسمان پشتيباني و حمايت كرديم كه در فضاي امني بمانيم. در حالي كه بعد از مدتي خود اين فضاي امن تبدیل مي شود به فضاي زندان كه جلوي ما را مي گيرد.
در واقع ما به مسایلی چسبيدهايم و از آنها دفاع كردهايم كه براي ما خطر محسوب میشد و جلوي رشد و موفقيت ما را مي گرفت. ما امنيت را مي خواستيم برای اینکه آرامش داشته باشيم، اما با محدود كردن آرامش، امنيت را هم از دست مي دهيم و حالت بي حوصلگي و يكنواختي به ما دست مي دهد كه خودش از هر دردي بدتر مي شود.
خيلي وقت ها ما براي اينكه امنيت ظاهری خودمان را حفظ کنیم، از خير هدفمان مي گذريم. گاهی براي اينكه مبادا شكست و صدمه بخوريم، از ابتدا شكست را مي پذيريم و تسليم مي شويم از ترس اینكه مبادا شكست بخوريم و ناراحت شويم!
گاهی برای خلاصی از دست بسیاری مسایل، بيشتر به طرف آنها کشیده میشویم و آنها را نگه مي داريم، در شرایطی که اصلاً راحت نيستيم. بعضي وقتها با اهمال كاري و مسئوليت گريزي اين كار را انجام مي دهيم. همانند كفشی كه ميخ دارد. به جاي اينكه كفش را در بياوريم و ميخش را بكنيم، كفش را در پايمان نگه مي داريم و ياد مي گيريم كه چگونه كج و كوله راه برويم كه اين ميخ كمتر به ما فشار بياورد.
انكار به ما كمك ميكند تا كمبود عشق و محبت، احساس جدايي، تنهايي، بيارزشي و پوچي را در خود سركوب كنيم و به خاطر درد، اضطراب و افسردگي به داروي قويتري احتياج داريم. زيرا طبيعت افراطي داريم. به همين دليل مسكن قويتر جستجو ميكنيم.
يك راه حل براي ما لذت جويي است و لذت را در غذا، قمار، روابط جنسي، موادمخدر، مشروبات الكلي و چيزهاي ديگر پيدا ميكنيم تا احساس تنفر از خود و گوشه گيري و تنهايي را به این ترتیب كنترل كنيم.
زمان مصرف موادمخدر يا خوردن غذاي خاص يا تجربه جنسي تنها ساعاتي است كه احساس هيجان، ارتباط، تعلق و رهايي ميكنيم و اين جايي است كه روح خود را ميفروشيم و تنهايي خود را با بيحسي معادله ميكنيم.
اين آغاز يك رابطه عاشقانه و بيمارگونه بين ما و اعتيادمان است و با وفاداري خود مهر اين رابطه را مستحكم ميكنيم. اين رابطه مرموز و مخرب پايه اساسي و عميق سيستم فكري و كوركورانه ما ميشود و به مرور زمان قادر نيستيم خود را از اين دام نجات دهيم.
ديد و اعتماد ما نسبت به اصول انجمن خيلي مهم است. زیرا شیوه رفتار ما به اصول خيلي متفاوت خواهد بود. چون اگر اعتماد نداشته باشيم يا شرايطي باشد كه ما را بترساند، طريقي كه قدم كار مي كنيم متفاوت مي شود تا اينكه آينده روشني را ببنيم.
درست مثل رفتار نسبت به كسي كه به او اعتماد داريم و نسبت به كسي كه از او مي ترسيم يا در مقابل رويدادها وقتي سر حال و خوشحال هستيم و هنگامي كه احساس غمگيني يا عصبانيت مي كنيم، متفاوت پاسخ مي دهيم.
حالا خودتان را نگاه كنيد و ببينيد كه چقدر آدمهايي كه اذيتتان مي كنند را تحمل مي كنيد. از ترس اينكه مبادا اگر از آنها دور شويد یا جدا شويد امنيت تان به خطر بيفتد. يك مورد ديگر اين است كه خيلي وقتها براي اينكه انسان امنيت ظاهری خود را حفظ کند، تظاهر به قوي و زورمند بودن میکند كه كسي جرات نكند به اين امنيت صدمه بزند.
تمام اينهايي كه گفتيم به اضافه چند مورد ديگر، روشهايي است كه ما براي رسيدن به امنيت از آن استفاده مي كنيم، ولي هم غير سازنده است و هم اصلا به امنيت نمي رسيم. برخی براي اينكه امنيت خودشان را نگه دارند، به ديگري حمله مي كنند. صدمه مي زنند. دروغ مي گويند. تظاهر مي كنند. خيانت مي كنند.
به خاطر اينكه با انكار زندگي ميكنند. همه اينها به خاطر چيست. به خاطر اينكه از خودشان محافظت كنند و خودشان را نگه دارند، ولي در آخر چطور مي شود؛ نه از خودشان محافظت میکنند نه از رابطهشان، نه از آن شخص مقابل.
پس چه كار كنيم؟ جواب روشن است؛ از انكار دست بكشيم و با واقعيتها روبه رو شويم و امنيت را از راههاي درست به اين صورت به دست بياوريد كه درونمان دنبالش بگرديم. امنيت بيروني نمیتواند امنيت واقعي باشد. امنيت دروني ايماني است كه شخص را به خود بياورد و جايگاه امن را درون قدرتها، تواناييها و ارزشهاي خود جستجو كند و حتی آنجا چنین شرایطی را خلق كند و پرورش بدهد.
چنین امنيتي براي هميشه مي ماند. كسي نمي تواند آن را از شما بگيرد. نمي تواند ايمان به خودتان را از شما بگيرد. كسي نمي تواند عشقي كه به خودتان داريد و اهميتي كه به خودتان مي دهيد را از شما بگيرد. كسي نمي تواند آسیبی به آن وارد كند.
يكي از مواردي كه مي توانيم بگوييم امنيت را براي ما به وجود مي آورد، دانش در مورد اين است كه من از پس اتفاقاتي كه قرار است برایم بيفتد به هر صورت برمي آيم. تمام دانشي كه دارم، آنچه ياد گرفتهام در خاطرم هست و از آن جايگاه دانشم اتفاقاتي كه ميفتد را به بهترين نحو انجام مي دهم.
اگر درست نگاه كنم در مدتی كه پاكم و مواد مصرف نمي كنم، اگر زنده ماندم و دارم نفس مي كشم، بسیاری از مسایل را پشت سر گذاشتهام. اگر مصرف مي كردم، ممكن بود الان زنده نباشم. هر روزي كه پاك هستم و به روند بهبودیم ادامه مي دهم، یعنی كاري كردم كه هنوز مفيد است و توانستهام با تمام احتمالاتي كه مي توانست براي من خطرلغزش داشته باشد و امنيت من را به خطر برساند، مبارزه کنم و پیروز شوم.
اگر تا امروز زنده ماندم، اگر با تمام مشكلاتي که داشتم هنوز به بهبوديم ادامه مي دهم، اينجا هستم و دارم نفس مي كشم، پس اين ايمان را به خودم داشته باشم كه كار خوب و درستی مي كنم كه توانسته ام پاك بمانم. بر همین اساس فكر مي كنم با استفاده از همین ايمان يا راهم را بلدم و با احتمالاتي كه قرار است اتفاق بيفتد روبه رو مي شوم يا بلد نيستم، ولي راهش را پيدا مي كنم و یاد میگیرم.
معتقدم آنقدر مغز، هوش و مهارت دارم كه در آن لحظه چيزي را ياد بگيرم كه وجودم را امن كند و بروم جلو. يعني آنجا كه به خاطر ترس از اشتباه و شكست قدمي برنمي داريد و حاضر نيستيد منطقه امنتان را رها كنيد و نکتههای جديدي را ياد بگيريد، فقط به خودتان بگوييد هر اشتباهي يك هديه است براي ياد گرفتن.
من نمي گويم براي ماشين يا منزلتان دزدگير نخرید. هر كاري براي ایجاد امنيت دوست داريد - اگر به كسي صدمه نمي زند - انجام دهيد، ولي يادتان باشد امنيت اصلي بايد از درون خودتان سرچشمه بگيرد. از مدلي كه برنامهريزي مي كنيد براي هدفهايتان. از مدلي كه با آدمهاي ديگر رابطه برقرار مي كنيد. بر اساس اینکه چه نيتي در سر دارید، امنيت آنجا است و آنجا باید دنبالش بگرديد.
انكار، جزء اصلي بيماري ما است و در وجود همه ما با میزان و شدتهاي مختلف وجود دارد.
انكار، بُعد ويرانگر بيماري ما است. زیرا ما را در الگوي رفتاري كه به صورت فرآيندي مخرب و ويرانگر درآمده است، حبس و گرفتار ميكند.
انكار، شامل سيستمهاي دفاعي پيچيده و ترفندها و حيلههايي است كه ما به صورت ناآگاهانه و به منظور جلوگیری از مواجهه خود با واقعيت، از آن استفاده ميكنيم. بعضي از اشكال و انواع قابل تشخيص انكار به این شرح است.
انكار ساده: وانمود كردن به وجود نداشتن چيزي كه در واقع وجود دارد. همانند ناديده گرفتن علایم و نشانههاي بيمارهاي جسمي كه نمايانگر وجود مشكل است.
كم و كوچك جلوه دادن: تمايل به اعتراف به وجود مشكل و تمايل نداشتن به پذيرش وخامت آن. مثل اعتراف به وجود سردي و رنجش در يك ارتباط. در حالي كه در واقع خيانت آشكار و علني در رابطه وجود دارد.
سرزنش و مقصر دانستن: مقصر دانستن شخص ديگر به عنوان عامل يك مشكل. رفتار موجود انكار نميشود، ولي علت بروز آن شخص ديگري معرفی میشود. همانند مقصر دانستن و سرزنش والدين به خاطر رفتارهاي نامناسب معمول خودم. "تو اعصاب مرا خرد كردي و هميشه غر ميزني".
من دير به خانه ميروم. از من ميپرسند چرا دير به خانه ميروي، ميگويم به اين خاطر كه همسرم مدام غر ميزند. از همسرم ميپرسند چرا غر ميزني ميگويد به خاطر اینكه او دير به خانه ميآيد.
توجيه و عذر و بهانه آوردن: عذر و بهانه آوردن، دليل تراشي، توجيه و ساير توضيحات كه براي رفتار خود يا ديگران ارایه ميدهيم. همانند اینکه به بهانه بيماري، از رفتن به جايي طفره میرویم. در حالي كه علت واقعي آن خماري يا نشئگي است. نمونه دیگری از توجیه؛ "من فقط تفريحي و براي سرگرمي از چيزي استفاده ميكنم تا لذت ببرم."
كلي بافي كردن: گاهی با مشكلات به صورت كلي و سطحی مواجه می شویم و از بحث درباره موضوعات فردي در خصوص یک وضعيت مشخص خودداری میکنیم. برای نمونه، با يك دوست به خاطر سرماخوردگياش همدردی میکنیم. در حالي كه ميدانيم علت اصلي مشكل دوستمان اعتياد به مواد مخدر است.
طفره رفتن: تغيير دادن موضوع صحبت به منظور اجتناب از بحثها و موضوعات كه براي ما مشكل آفرين شدهاند. برای نمونه میگوییم؛ "من تحت فشار هستم. الآن وقتش نيست. يك سري كار دارم."
به این ترتيب از موضوع طفره مي رويم يا تمايلی به بيان احساسات خود نشان نمیدهیم.