راوی : برادر شهید
![شهید حسن عاشری](../images/shahid/hasanashori36.jpg)
كلام و حكايات نغزش آخرين مرخصي او را به مكتب عرفان مبدل ساخت. پدر و مادر را بر سفره معرفت نشانده بود و معارف كتاب حق مي آموخت. نواي قرآني اش چشمه نور بود بر كوير تاريك وجودمان ، وصف او از عاشورا شوق حسيني را در دلها شدت مي بخشيد. راستي چه نيكو از پيام آور كربلا سخن مي راند: «اي مادرم حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا و پس از آن هيچگاه خود را مأيوس نكرد. سر كبريايي را بالا مي گرفت تا عزت عاليه اش غرور شيطاني دشمنان را بشكند».
شهيد تنها به معشوق مي انديشيد و نعمت وصال او را طلب مي كرد. «اگر مراسم ازدواج برادرم حسين قبل از شهادت من اتفاق افتاد كه هيچ و اگر شهادتم حالت ديگري پديد آورد بر شماست پس از چهلم من جشن عروسي بگيريد. در تشييع پيكرم خود را به لباسهاي نو و زيبا آراسته كنيد ، در حاليكه زمزمه گرجمله "حسن جان شهادتت مبارك" هستيد در بين جمعيت دائم فرياد زنيد : ما همه سرباز توايم خميني، گوش به فرمان توايم خميني»
اي شهيد به ميكده حقيقت شراب معرفت ربوبي را بها ، بذل سرخينه خون به عشق خميني باشد تا به درگاهش رزق حيات يابي.
نوري از انوار خود را بر دلم راهي نماي تا بگويد ز رحمت خالق مرا سوي من آي
شهيد حسن عاشوري
بعد من مادر مكن غمديده اهل خانه را *** رخت نو بر تن نما بركش به گيسو شانه را
رخت شادي برادر گير و دامادش نما *** حجله آذين بند و روشن كن همه كاشانه را
وقت تشييعم ز جان و دل مباركباد گو *** بر كش از عمق وجود اين ناله مستانه را
گو همه سرباز جانباز امام امتيم *** شاد كن زين گفته قلب رهبر فرزانه را
جام نوشين شهادت را به سر خواهم كشيد *** پاسدار اي جان من اين سيره رندانه را
شهيد حسن عاشوري
عاشوري آن شهيد بخون خفته دلير *** در جبهه ها دلاور و غرنده همچو شير
وارسته گشت و دا ر فنا را رها نمود *** قربان وجود خويش به راه خدا نمود
گفتا شهيد حق كه زمان جهاد ماست *** ياري به دين حق و شريعت نماد ماست
بايد اداي دين نمائيم و جان دهيم *** فرزند و مال و توشه و هم خانمان دهيم
قربان راه دين و غلام حسين عشق *** لبيگ گوي پير و مريد خمين عشق
جان را به راه دوست زياري فدا نمود *** خود را زبند عالم خاكي رها نمود